ندای امام زمان در کنار کعبه
چند راهکار برای دوستداران زندگی موفق در سلسله نشستهای خانواده آسمانی
حجتالاسلام علی اکبر مظاهری اصفهانی، روانشناس و کارشناس خانواده در اولین مراسم از سلسله نشستهای خانواده آسمانی که در سالن آمفی تئاتر مدرسه علمیه معصومیه برگزار شد، با بیان اینکه نخستین شرط طلبگی رعایت اخلاق و تقوا است، گفت: دیده بان باید تیزبین و بیدارتر از هر فرد دیگر باشد و طلاب که هادیان امت هستند نیز باید در رفتار و کردار بیش از سایرین مراقب باشند؛ و حتی امور نیکویی که دیگران هیچگاه انجام نمیدهند را رعایت کنند.
وی اظهار داشت: زمانی که طلاب و روحانیان، واجبات و مستحبات را انجام و محرمات و مکروهات را ترک کنند، عموم مردم، در خصوص واجبات و محرمات مراقبت خواهند داشت؛ اما اگر طلبهها تنها به انجام واجبات و ترک محرمات کفایت کنند، مردم دیگر مراقبتی به افعال خود نخواهند داشت.
وی با بیان اینکه درس اخلاق واجب ترین درس برای حوزه و حوزویان است، تصریح کرد: شهید مطهری در سخنی فرمودند که” بخشی از شخصیت من در دروس اخلاق هفتگی شکل گرفت"؛ اگر دروس اخلاق نباشند، تقوای طلاب به شدت در خطر میافتد.
استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه طلبگی و روحانیت بدون درس اخلاق به فرجام نمیرسد، خاطرنشان کرد: حضرت امیر مؤمنان علی(ع) و حتی پیامبر اکرم(ص) که خود معصوم بودند، نیاز به درس اخلاق و موعظه داشتند؛ از همین رو به اصحاب خود و حضرت رسول اکرم(ص) به جبرئیل میفرمودند ما را موعظه کنید چراکه در شنیدن تأثیری وجود دارد که در دانستن نیست.
وی تأکید کرد: راهکارهای مشاورهای اگر تأثیرگذاری زیادی نداشته باشد، به این دلیل است که توأم با اخلاق نیست؛ خانوادهها برای موفق بودن در زندگی خویش نیاز به مشاوره و نیز موعظه و درس اخلاق دارند.
حجتالاسلام مظاهری اصفهانی با بیان اینکه زبان با تقوا هیچگاه غیبت، تهمت و اهانت نمیکند، ابراز کرد: اخلاق طاهر کننده جان، زندگی افراد را پر از آرامش و اخلاق زیبا میکند.
وی با اشاره به آیه شریفه «وَ الْبَلَدُ الطّیبُ یخْرُجُ نَبَاتُهُ بأذنِ ربّهِ والّذی خَبُثَ لَایخْرُجَ اِلّا نَکداً» گفت: ظاهر این ٱیه از قرآن کریم به بارانی اشاره دارد که بر زمین حاصلخیز سودمند و بر شوره زار زیان بخش است اما بطن آن اعمال نیکویی را مثال میزند که از گوهر پاک سرچشمه میگیرد همانطور که اعمال خلاف از باطن پلید و ناپاک است.
وی خاطرنشان کرد: یکی از میوههای اخلاق پاک، زبان پاکیزه است که سبب ارتباط کلامی زیبا و مناسبی میان همسران و زوجها میشود؛ این امر نیز زندگی زیبا و توأم با آرامشی میآفریند.
کارشناس خانواده با اشاره به روایت «قول رجل امرهی ابنی احلک لا یخرج من قلبها» گفت: وقتی مرد به همسر خود به صورت زبانی با لفظ «دوستت دارم» ابراز محبت کند، این سخن در ذهن زن مانده و هیچگاه از خاطرش فراموش نمیشود.
حجتالاسلام مظاهری اصفهانی با بیان اینکه هر مرد روزانه باید به دفعات ابراز محبت زبانی به همسر خود بکند، تصریح کرد: سخن نیکو همسران به یکدیگر، فرزندانشان را به سوی ولد طیب ذکر شده در احادیث سوق میدهد.
وی با بیان اینکه مجادله پایههای زندگی را میلرزاند و ریشههای محبت را میخشکاند، ابراز کرد: مجادله و اثبات سخن میان دو همسر، نبردی بی برنده است؛ استدلال به انتقال معلومات در مجادلههای همسرانه، توجیه غلطی بیش نیست؛ مجادله به هیچ وجه به همسران تجویز نمیشود و تنها گپ و گفت دوستانه اثربخش است.
وی اظهار داشت: زن و شوهر هنگام صحبت باهم نباید یکدیگر را تحریک به غیرت و حسادت بکنند؛ چنین سخنهایی به آرامی زندگی را از آرامش خاطر دور میسازد.
حجتالاسلام مظاهری اصفهانی تأکید کرد: همسران طلبه در زندگی خصوصی خود تمسک به ظاهر روایات نکنند چراکه هر روایتی عام و خاص و نیز مطلق و مقیدی دارد که باید بررسی شود و نکتههای حقیقی آن از طریق کارشناسان روایات استخراج شود.
وی با بیان اینکه همسران در ارتباط های کلامی، یکدیگر را به سایر افراد مقایسه نکنند، تصریح کرد: آقایون آشپزی همسر خود را حتی با مادر و خواهر وی نیز مقایسه نکند و بانوان نیز هیچگاه چهره یا اخلاق همسر خود را با دیگران مقایسه نکنند؛ مقایسه با حضرات معصومینی که کسی نسبت به ایشان حساسیت ندارد، اشکال و مانعی ندارد.
استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه کسی که یک کشور و قاره را به خوبی مدیریت و زندگی خود را نتواند مدیریت کند، فردی ضعیف است، خاطرنشان کرد: با توجه به آیات قرآن کریم، هر فردی نخست باید خویشتن و خانواده خود را تربیت کرد.
وی با بیان اینکه تمجید از همسر باید در حد ظرفیت افراد باشد، گفت: همسران طوری از یکدیگر تجلیل و تعریف کنند که فرد مقابل احساس غلوگویی از سوی همسر خود نشود.
حجتالاسلام مظاهری اصفهانی با بیان اینکه صمیمیت میان فرد و خانواده همسر نباید اجباری باشد اما اظهار صمیمی بودن مفید است، تأکید کرد: زن و شوهر هیچیک نباید یکدیگر را تحمیل به ارتباط خاصی با خانوادهها بکنند چراکه این امر، تحمیلی ناروا و مضر است
سرگذشت عبرت آموز قُرَّه ابن قیس حَنزَلی
حبیب ابن مظاهر می گوید: من جلوی خیمه نشسته بودم، دیدم کسی دارد از جلوی دشمن میآید. نگاه کردم، دیدم قُرَّه ابن قیس حَنزَلی است. حبیب ابن مظاهر می گوید من او را می شناختم، آدم بدی نبود. تعجب کردم که در سپاه ابن زیاد چه کار می کند؟ جلو آمد، وقتی رسید گفت: حبیب، میخواهم با امام حسین ملاقات کنم. گفتم با امام حسین چه کار داری؟ گفت: عمر سعد مرا فرستاده، برای امام حسین پیامی دارم، می خواهم به ملاقاتش بروم. به او گفتم شمشیرت را بگذار برو. سلاحش را گذاشت و رفت. وقتی ملاقاتش با امام حسین علیه السلام تمام شد، آمد.
من او را نگه داشتم و گفتم: قره ابن قیس من که تو را می شناسم، آدم بدی نبودی، چه شد به سپاه ابن زیاد پیوستی؟ من علتش را نمی دانم اما نصیحتی میکنم؛ حالا که آمدی دیگر نرو. حالا که به بهانة ملاقات با امام حسین آمدی دیگر برنگرد. بیا پیش ما بمان. من قول می دهم جدّش، رسول خدا تو را شفاعت کند و بهشت را برایت آماده کند، دیگر نرو. - خوشا به حال آنهایی که نصیحت پذیرند. خوشا به حال آنهایی که با یک موعظه، با یک تلنگر و با یک اتفاق بیدار میشوند- قدری تأمل کرد و گفت: من بروم. من پیام آور بودم، بروم پیغام امام حسین را برسانم برمیگردم. رفت و دیگر برنگشت.( الارشاد، ج 2، ص 85؛ بحارالانوار، ج 44، ص 384 )
نصیحت اگر در جهت مثبت باشد سزاوار عمل کردن است، ما حتی اگر خوشمان هم نیاید کسی نصیحتمان کند باید تحمل کنیم. امام علی علیه السلام: جامعه اى كه در آن نه خود نصیحت کننده هستند و نه نصیحت کنندگان را دوست دارند خیری نیست.(غررالحكم، ص 225
عید غدیر مبارک باد
حقا كه علي ولي مطلق باشد
حق با علي و علي مع الحق باشد
انكار ولايت شهنشاه نجف
كفر است چه كفر ، كفر مطلق باشد
کمال زن در تربیت صحیح فرزند است نه مدالآوری
آیتالله جوادی آملی فرمود:
ما خیال میکنیم کمال زن در این است که برای ما برود مدال بیاورد، کمال زن در مادر شدن است، در فرزند تربیت کردن است، کمال زن در اصلاح جامعه است، چرا عواطف در جامعه کم است، زن از همین حقیقت خلق شده است، به ما گفتند بیراهه بروید ما هم گفتیم چشم، فضیلت زن در این نیست، که زن و دختر ما برود پایش را دراز کند و یک کسی را بزند و برای ما مدال بیاورد، فأین تذهبون، به کجا داریم میرویم.
یک قربانی و رهایی از همه مشکلات!
گاهی برای بسیاری از ما پیش آمده که در دورانی از زندگی خود دچار ضعفهایی میشویم که از آن جمله میتوانیم از وابستگی به چیزهای مختلف (اعم از مادیات مانند پول، خانه، وسایل شخصی، ماشین، شخص مورد علاقه و…) نام ببریم.
وابستگی ریشه بسیاری از مشکلات ما - اعم از مشکلات رفتاری و ارتباطی- است اما قطع وابستگی گاهی بهترین راهی است که باید برگزینیم. در واقع ما با قطع وابستگی و تعلقاتمان، اسباب رشد و تعالی بیشتر خود را فراهم میآوریم.
قطع وابستگی یعنی اینکه هر فرد مسئول اعمال خویش است و اینکه ما قادر به حل مشکلات دیگران نیستیم و نباید از این بابت نگرانی بهخود راه دهیم زیرا هیچ کمکی به حل مشکل نمیکند.
قطع وابستگی به مفهوم پذیرش واقعیتها و حقایق است و مستلزم ایمان به خداوند و به حقانیت و ناگزیری هر لحظه از زندگی است. قطع کردن وابستگی بدین معنا نیست که ما به مسائل زندگی خود بیاعتنا هستیم بلکه به معنای یادگیری روش صحیح و به دور از افراط در توجه، دوستداشتن و همچنین پایان بخشیدن به هرج و مرجی است که در ذهن و محیط خود به وجود آوردهایم.
وابستگی به دنیا ریشه بدبختی ها
در دین ما آمده است که ریشه همه بدبختی های آدمی همین وابستگی است، وابستگی به دنیا ، این وابستگی به دنیا و مظاهر آن است که ما را دچار غفلت از هدف اصلیمان می کند، اگر ما رهایی و سبکبالی می خواهیم باید دنیا را رها کنیم، باید فاتحه اش را بخوانیم.
گاهی می گوییم فلانی دنیای من است.. ماشینم همه چیز من است، همسرم امید من است، بچه ام نفس من است، این عبارات نشانه وابستگی ما به یک شخص خاص یا شی خاص است.
این بد نیست که ما به خانواده خود عشق بورزیم این دستور خود خداوند است اما نه قبل از عشق به خود خداوند و نه در جایگاهی که خداوند باید برای ما داشته باشد.
اگر ما رهایی و عاقبت به خیری می خواهیم باید تلاش کنیم كه دنیا در نظرمان كوچک شود و آگاهی از کماهمیت بودن دنیا، و اقامه دلیل و برهان برای آن، و آیه و روایت خواندن به تنهایی كافی نیست. برای رسیدن به این مرحله باید به سختی و مستمراً تمرین كنیم و به تعبیری ریاضت بکشیم. در نتیجه چنین تلاشی است كه حقیقت دنیا برای ما جلوهگر میشود و پستی دنیا را درک میكنیم؛ همچنانكه امیرالمومنین (ع) آن را پستتر از استخوان خوک مردهای در دست شخص جذامی توصیف كرد.
با قطع دلبستگی به دنیا تلی از طلا با تلی از خاکستر برای انسان تفاوتی نخواهد داشت. اما كسی كه چشمش به دنبال مادیات است، هر كاری را انجام میدهد، هر حرفی را میزند، هر امضایی میكند، به هر دغلكاری و فریبی متوسل میشود، تا به خواسته خود برسد
دنیا طلبی را قربانی کنیم
با قطع دلبستگی به دنیا تلی از طلا با تلی از خاکستر برای انسان تفاوتی نخواهد داشت. اما كسی كه چشمش به دنبال مادیات است، هر كاری را انجام میدهد، هر حرفی را میزند، هر امضایی میكند، به هر دغلكاری و فریبی متوسل میشود، تا به خواسته خود برسد.
این دنیا خواهی ریشه همه مشکلات ماست، افسردگی ها، غم های کشنده، حسرت ها، مقایسه ها، تجمل پرستی ها این ها روزگار ما را سیاه کرده است اگر از این ها دل بکنیم، پر پرواز ما باز می شود …ما رها می شویم و به آسایش می رسیم.
اگر ما این خواست و آرزوی حقیرمان که دنیاست را قربانی کنیم ببریم به درگاه خداوند و بگوییم بیا…نمی خواهمش می شکنمش، سرش را می برم و دور می ریزم این بت های محبوبم را این وابستگی هایم را به درگاه تو قربانی می کنم بپذیر بزرگ خدای بخشنده و بخشایشگر.
این کار غیر ممکنی نیست، سخت هست، جانکاه هست، اما می شود، مگر حضرت اسماعیل برای حضرت ابراهیم(علیهما السلام) عزیز نبود؟ مگر کم دوستش می داشت؟ خداوند امر فرمود این فرزند عزیزتر از جان را بیاور و سرش را ببر، حضرت ابراهیم علیه السلام هم چون و چرا نیاورد، اطاعت کرد و بسم الله فرزند را برد که قربانی کند، برای چه؟
برای این که به من و شما و همه انسان ها بیاموزد ترک وابستگی ها یعنی هم داشتن آنچه دوستش داریم و هم داشتن خداوند اگر ما رضایت خداوند را به دست بیاوریم همه چیز هم برای ما می ماند چون خداوند بخشنده و مهربان است.
و این عید قربان بیاییم و یک قربانی ببریم به درگاه خداوند تا مشکلاتمان حل شود، تا راحت شویم از این همه دغدغه و بحران و چه کنم چه کنم ها …
همانطور که در دعای عرفه دیروز خواندیم، بگوییم خداوندا، این من و وابستگی هایم آن هم تو و کرمت، خواندیم «خداوندا با تدبیر خودت مرا از چه کنم چه کنم هایم رها کن».
تو قربانی را ببر بقیه اش با خدا، عید شما مبارک و قربانی هایتان مقبول درگاه احدیت. التماس دعا
یک جیب و یک لیست
با این که بنا ندارم مطلبی را از سایت دیگر کپی کنم؛ ولی متنی را در تبیان خواندم که خیلی زیبا بود. حیفم آمد برای کسانی که نخوانده اند نگذارم. امیدوارم شما هم ازخواندن آن لذت ببرید. *************** میدونم شماها از این لیستها تو جیبتون دارین یا نه ولی پیشنهادم اینه که داشته باشین تا وقتی ….
پدرم که دانش و ادب و فرهنگ رو از او دارم، مادرم که عشق رو از او یاد گرفتم، پدر بزرگم، مادر بزرگم، خواهرم، برادرم، همسرم که این همه منو تحمل می کنه و تو خونه کارهایی می کنه که هیچکدوم وظیفهاش نیست، بچههام که به من بزرگ شدن و بالغشدن رو یاددادن، همون دوستم که جای من تو صف بوفه مدرسه وایساد تا من برم یه کمی بیشتر بازی کنم، خاله ام که به من یه کمی قرآن یاد داد، اون یکی دوستم که یه ثلث باهام ریاضی کار کرد تا نمرهم خوب بشه، اون معلم ورزشمون که وقتی دید من دارم سعی می کنم، نمرهی کامل دراز و نشست بهم داد تا معدلم بره بالا، معلم سال اول دبستان، معلم سال دوم دبستان، دبیر قرآنمون، دبیر دینی سال اول راهنمایی که اسمش آقای نکویی بود و رفت و شهید شد، دبیر ریاضی سال سوممون که خیلی خوب به ما ریاضی یاد داد و البته بعدش چندبار سعی کرد نمایندهی مجلس بشه و نشد!، آقای قرائتی که من خیلی وقت ها استفاده از قرآن رو ازش یاد گرفتم، معلم اخلاق دبیرستان که نمیخوام اسمش رو بیارم، اما جماعت مدرسهمون که به ما احکام یاد داد و الآن رییس یه سازمان بزرگ و مهمه، دبیر ادبیات فارسی دبیرستانمون که واقعاً جدی و بداخلاق بود ولی خیلی فارسی به ما یاد داد، معلم خحمون که کلی زحمت کشید تا ما خوشنویسی یاد بگیریم، اون بندهخدایی که اون روز که من داشتم تو خیابون جردن - ببخشید آفریقا- دنبال جای پارک میگشتم در حیاط خونهاش رو باز کرد تا من بتونم به جلسهام برسم و از کلافگی در بیام، اون بندهخدایی که اون روز تو صف تاکسی وقتی فهمید من دیرم شده، جاش رو به من داد تا من زودتر به کارم برسم، اون همکلاسیم که یه سری کتاب برای من آورد تا من کلی چیز که در مورد تاریخ نمیدونستم یاد بگیرم و بعدش هم مریض شد و از دنیا رفت و من نتونستم کتابهاش رو برگردونم بهش، اون مسجدیهایی که بار اولی که من براشون سخنرانی کردم تو ذوقم نزدند و نشستند تا آخر گوش کردند و تازه ازم تعریف هم کردند، اون همکارهایی که بار اول که مدیر شدم، تحویلم گرفتن تا فک نکنم مدیریت بلد نیستم، دانشآموزای اون مدرسهای که بار اول که سر کلاسشون رفتم چون فهمیدن که من هول کردم آروم نشستن تا من بتونم به کلاس یه نظمی بدم، به اون مدیری که بهم فرصت داد تا بتونم درس بدم، به اون همکارم که روز اول که وارد صداوسیما شدم و نمیدونستم اصلاً کار اداری چیه بهم یاد داد که رفتار اداری یعنی چی، به اون رانندههایی که روز اولی که من تنهایی داشتم رانندگی میکردم بهم راه دادن تا بتونم کمکم اعتماد به نفس پیدا کنم و راننده بشم و …
ای خدای من!!! به من چند نفر تو این عالم مدیونم؟! خدایا! میدونم که تو همهی اینها رو فرستادی تا من بتونم زندگی کنم ولی به هر حال من تو این چهل سال به این همه آدم مدیونم
امام خمینی که اسلام رو دوباره زنده کرد، تکتک شهدا، شهدای انقلاب، شهدای جنگ، شهید همت، شهید باکری، شهدای هستهای، شهدای ترور، همهی سرداران جنگ - که بعضیهاشون امروز از طرف بعضی از تازهانقلابیشدهها به « ضدانقلابی بودن» هم متهم میشن- شهید چمران، شهید بهشتی، شهید رجایی، همهی جانبازها، اون جانبازهایی که الآن نفسشون هم بسختی بالا میاد، جانبازی که سالهاست از روی تخت بیماریش بلند نشده، جانبازی که چشمش رو داده، خانوادهی این جانبازها که هر لحظه زندگیشون یه مجاهدت بزرگه، اون جانبازی که دیوانهوار دوستش دارم و دست راستش رو تو مسجد ابوذر تهران از کار انداختن تا همه بفهمن که یه دست هم صدا داره و یه مرد اگه مرد باشه میتونه با یه دست چپ هم همهی دنیا رو رو انگشتش بچرخونه و براش دعا میکنم که همیشه زنده باشه و پایدار باشه و سایهاش رو سر ما مستدام باشه، اونهایی که تو فضای سیاست، مرد اخلاق بودن و به مردم خدمت کردن و حاضر نشدن به خاطر موندنشون به این و اون فحش بدن و خواستن به همه اخلاق یاد بدن، به اون حوونمردهای بزرگی که براشون مدیربودن و مدیرکل بودن مهم نیست و دارن به فرهنگ این مملکت خدمت میکنن، علما و مراجع شیعه که پرچم شیعه رو با سختیهای طاقتفرسا بالای دست نگهداشتن تا به ما برسه، روضهخوانهایی که گریه به امام حسین رو به ما یاد دادن، زنان و مادران ایران بزرگ که فرهنگ ایران رو به من رسوندن، اون روزایی که چادر به سر داشتن، کتک و زندان داشت و این روزایی که بعضی جاها چادر و حجاب مسخره و خنده داره، چادر رو رو سر خودشون و بچههاشون حفظ کردن و ….
اون بزرگمردی که خیابونهای شهر ما رو تمیز میکنه، اونی که مردههامون رو میشوره، اونی که مواظب امنیتمونه، اونی که برامون نون درست میکنه از اون کشاورز که گندم میکاره تا نونوایی که نون میپزه و تو این ماه رمضون گرم دست و من تو میرسونه، اونی که ماشینمون رو درست میکنه، پزشکی که بهمون سلامتی تعارف میکنه، مهندسی که بهمون نظم هدیه میکنه، کارگری که هیچکجای عالم دیده نمیشه و ….
اوووووووووووووووه! ای خدای من !!!!! به من چند نفر تو این عالم مدیونم؟! خدایا! میدونم که تو همهی اینها رو فرستادی تا من بتونم زندگی کنم ولی به هر حال من تو این چهل سال به این همه آدم مدیونم. نمیدونم شماها از این لیستها تو جیبتون دارین یا نه ولی پیشنهادم اینه که داشته باشین تا وقتی تو ماه رمضون میخونین: اللهم اقض عنا الدین بتونین عمق فاجعه رو ادراک کنین و از ته دل بخونین تا خدا هم بار این همه دین کوچیک و بزرگ رو از شونهتون برداره…
باقیمانده عمرت را دریاب
حضرت علی علیهالسلام در نامهای به یکی از صحابه خویش نوشت: “فتدارک مابقی من عمرک ولا تقل غدا بعد غد فانما هلک من کان قبلک با قامتهم علی الامانی و التسویف حتی اقامهم امرالله بغته و هم غافلون فنقلوا علی اعوادهم الی قبورهم المظلمه الضیقه و قد اسلمهم الا و لا دوا الاهرن" یعنی “پس باقیمانده عمرت را دریاب و نگو فردا بعد از فردا (چنین خواهم نمود) همانا انسانهای قبل از تو به خاطر آرزوها و به تأخیر انداختنها هلاک شدند تا ناگهان امر خداوند (یعنی مرگشان) فرا رسید و آنها غافل بودند، پس بر روی چوبهایشان (تابوتهایشان) به سوی قبرهای تاریک و تنگ خود منتقل شدند و فرزندان و خویشاوندانشان آنها را تسلیم (گور) نمودند”
در پای درس علی(ع)
ای کمیل! خانواده ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگواری و شب ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایی که تمام صداها را می شنود هر کس دلی را شاد کند خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته و تلخی مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند. » ( نهج البلاغه/ ترجمه دشتی/ حکمت 257)
شیطان از این گروه هراسان است
پیامبر اکرم(س) شیطان را رنگ پریده دیدند، علت را پرسیدند؟ شیطان گفت: امتت چند خصوصیت دارند که انجام
آنها مرا ناراحت و رنگ پریده می کند:
1- هنگامی که همدیگر را می بینند سلام می کنند.
2- با دیدن هم مصاحفه می کنند
3- شروع هر کار بسم الله الرحمن الرحیم می گویند.
4- برای انجام هر کاری انشاء الله می گویند.
5- توبه می کنند و استغفار می گویند.
6- محبت اهل بیت(علیهم السلام) دارند.
7-صلوات می فرستند.
توصیه امام محمد باقر(ع) به جابربن یزیدجعفی
بدان که تو دوست و یار ما محسوب نخواهی شد تا چنان شوی که اگر تمام همشهریانت گرد آیند و یک زبان گویند که تو مرد بدی هستی، مایه اندوه تونگردد و اگر همه گویند تو مرد نیکویی هستی، موجبات شادی تو فراهم نشود.
کاش نجار مدینه در نمیساخت
کاش نجار مدینه در نمیساخت
یا اگر میساخت بهر خانه حیدر نمیساخت
کاش ای شهر مدینهُ بی در و دیوار بودی
یا تو ای فدک هرگز در این دنیا نبودی…..
یا صاحب الزمان آجرک الله فی مصیبة جدتک فاطمة الزهرا(سلام الله علیها)
با مخالفین انقلاب سازش نکنید
با مخالفین انقلاب اسلامی، هیچ گونه سازش و صمیمیتی نداشته باشید که خطربی بزرگ است و بدانید که تمام شهدای ما برای همین انقلاب اسلامی و برپایی حکومت اسلامی و قانون الله، جان فدا کردند؛ مبادا از این مسیر منحرف شوید. (شهید مهدی صبوری)
یک خونه تکونی حسابی لازمه
برای یار امام زمان(عج)دین روش زندگیه؛ اصلاً دین عین زندگیه؛ ولی بعضی از ما گاهی به جای دین، نق می زنیم؛ هزار جور اما و اگر میاریم که چرا فلان جا، فلان دستور رو دادن، گاهی هم گلایه که ای بابا سخته، مشکله، نمی تونیم و البته گاهی وقتی حسابی خراب کردیم، از مقصرین لیست تهیه می کنیم. آخرش هم با هزار توجیه، سینه ستبر می کنیم که فلانی، تو باعث انحراف من بودی؛ تو مانع جلو پای من گذاشتی؛ خدا خودش جای حق نشسته و حسابتو کف دستت می ذاره؛ حسابرسه؛ یا وقتی کم میاریم یا یه جایی از کارمون می لنگه زود یاد خدا می افتیم.
چرا برخی از ما عالم بی عملیم.چرا به دستورات دینمون عمل نمی کنیم.؟ چرا حرمت نگه نمی داریم؟
عاشق امام زمان(عج) بودن و این کارها؟
بیایید بیشتر به کارامون فکر کنیم و درست زندگی کنیم تا مقدمات ظهور مولایمان را فراهم نمائیم. به نظرم یک خونه تکونی حسابی لازمه.
نویسنده: زینب احمد زاده
همه چیز را همانطور که هست بپذیریم
راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است،
1- راز آرامش درون خویشنداری است. انرژیهای خود را پراکنده نکن. آنها را تحت نظر داشته باش و به طرز مفیدی هدایت کن.
۲- راز آرامش درون در این است که هرکاری را با حواس جمع و علاقه انجام دهی.
۳- راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است، گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کن.
۴- راز آرامش درون در آسایش درون است. آسایش جسمانی، عاطفی، ذهنی و سپس معنوی است.
۵- راز آرامش درون در دل نبستن است. این را بدان که در حقیقت هیچ چیز و هیچ کس به تو تعلق ندارد.
۶- راز آرامش درون در شادی است. افکار شادی آفرین را آگاهانه حفظ کن
۷- راز آرامش درون در آرزو نداشتن است. این را بدان که شادی در درون تو جای دارد، نه در اشیاء و شرایط خارج از وجود تو .
۸- راز آرامش درون در این است که همه چیز را همانطور که هست بپذیری. آنگاه با امید و آرامش در جهت بهبودی آن قدم برداری.
۹- راز آرامش درون در درک این مطلب است که تو نمی توانی دنیا را تغییر دهی. اما می توانی خودت را تغییر دهی.
۱۰- راز آرامش درون در دوستی با افراد مثبت است. از معاشرت با افرادی که طبیعتی خالی از صفا و صمیمیت دارند، اجتناب کن.
۱۱- راز آرامش درون در ایجاد آرامش در محیط اطراف خویش است.
۱۲- راز آرامش درون در یک زندگی ساده است. ضروریات زندگی را دوباره برای خود تعریف کن.
۱۳- راز آرامش درون در یک زندگی سالم است. هر روز ورزش کن، غذای مناسب بخور و نفس عمیق بکش.
۱۴- راز آرامش درون در داشتن وجدانی پاک است. به آرمان هایت پاینده باش.
۱۵- راز آرامش درون در رفتار آزادانه است. رفتاری که بر آمده از خود واقعی ات باشد، نه افکار دیگران.
۱۶- راز آرامش درون در این است که در تمام مراحل زندگی از حق پیروی کنی.
۱۷- راز آرامش درون در غبطه نخوردن به مال دیگران است. این را بدان که آنچه حق توست، هر طور شد خود را به تو خواهد رساند.
۱۸- راز آرامش در گله مند نبودن است. آنچه دنیا به تو می بخشد، در مقابل چیزی است که پیش تر ، تو به او بخشیده ای.
۱۹- راز آرامش درون در این است که اشتباهات خود را بپذیری و بدانی که فقط خود تو می توانی آنها را به موفقیت تبدیل کنی.
۲۰- راز آرامش درون در این است که بر دشمن درونت غلبه کنی، نه اینکه او را سرکوب کنی.
۲۱- راز آرامش درون در تمرین اراده است. حتی اگر نفست به شدت مخالف باشد.
۲۲- راز آرامش درون در این است که دلت همیشه شاد باشد، حتی هنگامی که دیگران عبوس هستند.
۲۳- راز آرامش درون در این است که به جای توقع خوشحالی از دیگران، خود آنها را خوشحال کنی.
۲۴- راز آرامش درون در این است که خیر و سلامت دیگران را خیر و سلامت خود بدانی.
۲۵- راز آرامش درون در بی آزار بودن است. هرگز عمدا کسی را نرنجان.
۲۶- راز آرامش درون کار کردن ((درکنار دیگران)) است، نه ((در مقابل)) آنها
بیولایت نامحرم است!!
علامه حسن زاده آملی فرمودند:
یکی از سفارشهای مهم در امر سلوک الیالله، پرهیز از نامحرم است، مطلقاً از اغیار پرهیز کنید، از آنها که از
نور ولایت بهرهای ندارند احتراز کنید.
بیا از صحبت اغیار بگذر/ بیا از هر چه جز یار بگذر
دل بیبهره از نور ولایت/ بود نامحرم از روی درایت
خلاصه اما پر معنا
هر طوری که می خواهی آزادی…هر جا به خدا نزدیکتر است،آنجا برو…
قسمتی از وصیت شهید ناصر بهداشت(شهیدی که امام خمینی(ره) بر سرش بوسه زد) به همسرش
22جمله رهبر انقلاب راجع به دهه فجر
* بیست و دوم بهمن، برای ملت ما در حکم عید فطری است که ملت در آن، از یک دوران روزهی سخت خارج شد؛ دورانی که محرومیت از تغذیهی معنوی و مادّی را بر ملت ما تحمیل کرده بودند. 1368/11/04
* بیست و دوم بهمن، در حکم عید قربان است؛ زیرا در آن روز و به آن مناسبت بود که ملت ما اسماعیلهای خودش را قربانی کرد. 1368/11/04
* بیست و دوم بهمن، در حکم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهی برای ملت ایران، صورت عملی و تحقق خارجی گرفت. 1368/11/04
* هر گاه و هر جا که از پیروزی 22 بهمن یادی و نامی آورده میشود، چهرهی شهید و نقش خونین شهادت، در برابر چشمها پدیدار میگردد. 1368/11/19
* اگر کسی میخواهد بداند در ایران چه خبر است، به راهپیمایی روز قدس و بیست و دوم بهمن و مراسم سالگرد امام نگاه کند، تا بفهمد در ایران چه خبر است. 1369/03/02
دشمنان سعی میکنند انقلاب را از یاد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، انقلاب را به یاد مردم میآورد.
* دههی فجر، در حقیقت مقطع رهایی ملت ایران و آن بخشی از تاریخ ماست که گذشته را از آینده جدا کرده است. 1369/10/11
* دههی فجر، جزو رشحات اسلام است. خیال نکنید که دههی فجر منهای اسلام، چیزی است. 1369/10/11
* دههی فجر، آن آیینهای است که خورشید اسلام در آن درخشید و به ما منعکس شد. اگر این آیینه نبود، باز هم مثل همان دورههای تاریک و قرون خالیه، بایستی ما مینشستیم و اسمی از اسلام میآوردیم. 1369/10/11
* برگزاری دههی فجر، باید مثل برگزاری جشن نیمهی شعبان باشد. 1369/10/11
* خاطرهی امام، بیش از همیشه، در دههی فجر و بیستودوی بهمن است. حتی بیشتر از مراسم سالگرد رحلت امام. این بزرگداشت، نشاندهندهی شخصیت آن بزرگوار است. 1369/10/11
* دهه فجر در حقیقت ولادت امامت در این کشور است؛ به همان معنایی که خود امام و اسلام برای ما ترسیم کردهاند. 1369/10/11
* هر روزی از روزهای این دهه - مخصوصاً روز بیستودوم بهمن - ایام اللَّه و خاطرههای فراموشنشدنی برای ملت ایران هستند. 1369/10/11
* 22 بهمن در حیات تاریخی و ملی کشور و هدایت سرنوشت ملت ایران به سوی حق و صلاح، نقش بزرگی داشته است. 1378/11/06
* در طلیعهی روزهای درخشان فجر از همه چیز شایستهتر، تکریم شهیدان و خضوع در برابر روح فداکار آنهاست. 1379/11/12
* دشمنان سعی میکنند انقلاب را از یاد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، انقلاب را به یاد مردم میآورد. سعی میکنند امام را از یاد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، تجسّم اراده و عظمت امام بزرگوار ماست. 1380/11/03
* حادثه بیستودوم بهمن و پیروزی انقلاب، پایان تحقیر ملت ایران بود. 1380/11/21
* اگر انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام، پرچمدار انقلاب و تحول در این کشور نبود، هیچ امیدی وجود نداشت که سلطه جهنمیِ تحقیرآمیز آمریکا و حکومت دیکتاتوریِ قسیّالقلب پهلوی از این مملکت برکنده شود. 1381/03/14
راهپیمایی بیستودوم بهمن، در جهان یک پدیده بینظیر است؛ هیچ کشوری در هیچ مراسمی چنین اجتماعی را در شهرهای بزرگ و کوچک به خود نمیبیند و به یاد ندارد؛ این مخصوص شماست.
* راهپیمایی بیستودوم بهمن، در جهان یک پدیده بینظیر است؛ هیچ کشوری در هیچ مراسمی چنین اجتماعی را در شهرهای بزرگ و کوچک به خود نمیبیند و به یاد ندارد؛ این مخصوص شماست. 1382/11/24
* راهپیمایی بیستودوم، بهمن مظهر اقتدار ملی است؛ نشاندهندهی عزم عمومی ملت ایران است؛ مظهر همان چیزی است که هر دشمنی را در هر حد و اندازهای از اقتدار نظامی و تواناییهای تبلیغاتی و سیاسی، مرعوب میکند.1383/11/19
* ملت ایران، هر سال با حرکت خود در بیستودوم بهمن، دشمن را در جای خود متوقف و وادار به عقبنشینی کرده. 1383/11/19
* روز 22 بهمن و راهپیمایی 22 بهمن، مظهر اقتدار ملی است؛ مظهر اقتدار ملت ایران است؛ مظهر حضور مردمی و اراده و عزم ملی ملت ایران است که مرد و زن و پیر و جوان، در همهی شرایط به خیابانها میآیند و خودشان را در سرتاسر کشور در مقابل چشم بینندگان قرار میدهند؛ این خیلی باعظمت است. 1386/11/19
* سالگرد انقلاب ما یک مراسم خشک و رسمی نیست؛ یک مراسم صد درصد مردمی است. 1386/11/19
خیلی از کارهائی که انجام می دهیم برای عزیز شدن است و بس!
خیلی از کارهائی که انجام می دهیم برای عزیز شدن است و بس!
برای این که پیش چشم این و آن تحقیر نباشیم!
هرکار که می کنیم
درس می خوانیم، کار می کنیم، پول در می آوریم، لباس خوب می پوشیم، خانه خوب، ماشین خوب، شغل خوب، همسر خوب، بچه های خوب و…
به هر دری که می زنیم ، هر تلاشی که می کنیم، فقط برای اینکه میان خلق خدا سرمان را بالا بگیریم!
غافل از این که عزت و آبروی واقعی در هیچ کدام از این ها نیست!
عزت را باید از منبع واقعی اش دریافت کرد!
“من کان یریدالعزه فلله العزه جمیعا: کسی که عزت می خواهد، پس عزت،همه از آن خداست."(فاطر)
دانلود مجموعه سخنرانی آیت الله مصباح
دانلود مجموعه سخنرانی آیت الله مصباح یزدی
این الطالب بدم المقتول بکربلا
اگر در آن زمان بودیم یار حسین می ماندیم؟!
30هزار دینار طلا، رقمی بود که یزید به هر نفر اهل خواص کوفه داد و دینشان را خرید! هر دینار چهارو نیم گرم،
هر گرم طلا 88 هزار تومان. به پول امروز نزدیک به 12 میلیارد تومان.
اگر در آن زمان بودیم یار حسین می ماندیم؟!
خواص بی بصیرت
حرف خ م ی ن ی، در نام خمینی و خامنه ای مشترک است.
فقط نام خامنه ای یک “آه ” بیشتر دارد، که از دست خواص بی بصیرت می کشد.
شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد ؟!
دخترک رو به من کرد و گفت : واقعا آقا ؟!
گفتم : ببخشید چی واقعا ؟!
گفت : واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد !
…
گفتم : بله
گفت : اگه آره ، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون … میاد
از کنار ما که میگذرند محو ما میشن،
ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که
رد میشید فقط سر پایین میندازید و رد میشید!
گفتم : آره راست میگی ، سر پایین انداختن کمه !
گفت : کمه ؟ ببخشید متوجه نمیشم ؟
گفتم : برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا (سلام الله علیها) ،
باید زانو زد حقا که سر پایین انداختن کمه …
گفت: آره تو راست میگی …
مشیّت الهی بر تحقّق نهضت عاشورا و تداوم آن
از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تا عصر وقوع حادثه عاشورا انبیا و ائمه معصومین (علیهم السلام)پیوسته یادآور آن واقعه بوده اند و حتی به ذکر جزئیات آن پرداخته اند. این پیش بینی ها همه و همه، الهام گرفته از گفتگوی الهی با پیام آورانش، به ویژه آخرین و برترین آنان پیامبر خاتم( صلی الله علیه و آله) در رابطه با واقعه جان سوز عاشورا و شهادت امام حسین (علیه السلام )بوده است .
در تفیسر آیه«فَتَلَقَّى آدَمُ مِن ربِّهِ كَلِمَاتٍ...» 1 روایت شده است که حضرت آدم(علیه السلام) بر ساق عرش، نام پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیهم السلام )را دید و جبرئیل به او تلقین کرد که (هنگام توبه و مناجات ) بگو :« یا حمید به حق محمد، یا عالی به حق علی، یا فاطر به حق فاطمه، یا محسن به حق الحسن و الحسین و منک الاحسان».
هنگامی که جبرئیل نام حسین(علیه السلام) را برد، اشک از چشمان آدم (علیه السلام) روان شد و دلش شکست. از جبرئیل پرسید: «و عن ذکر الخامس ینکسر قلبی» با ذکر نام حسین (علیه السلام) دلم شکسته و اشکم سرازیر می گردد.جبرئیل جریان مصبیت امام حسین (علیه السلام) را با ذکر جزئیاتی از آن برای آدم( علیه السلام) نقل کرد:«… فیذبح ذبح الشاة من القفا، سر آن بزرگوار نظیر گوسفند از قفا جدا می گردد». آن گاه جبرئیل و آدم (علیه السلام) برای مصائب امام حسین (علیه السلام) و همراهانش، مانند زن فرزند مرده گریه کردند.2
زمانی که حضرت نوح (علیه السلام) بر کشتی سوار شده و در زمین سیر می کرد ، به زمین کربلا رسید، زمین کربلا کشتی او را نگه داشت.
حضرت نوح از خطر غرق شدن ترسان شد و گفت: پروردگارا من همه دنیا را گردش کردم ، در هیچ جا مانند این جا خو فناک نشدم . جبرئیل نازل شد و گفت:این جا موضعی است که سبط خاتم انبیا کشته خواهد شد
حضرت نوح گفت: قاتل او کیست؟ جبرئیل گفت:قاتل او کسی است که اهل هفت آسمان و زمین او را لعنت می کنند.
همین که گذر حضرت ابراهیم (علیه السلام) به سر زمین کربلا افتاد اسبش برو در آمد . آن حضرت از بالای اسب به زمین افتاد ، سرش شکست و خون جاری شد. حضرت زبان به استغفار گشود و گفت: پروردگارا، آیا از من گناهی صادر شده است؟ جبرئیل نازل شد و گفت : گناهی از تو سر نزده ، بلکه پسر خاتم انبیا در این مکان شهید خواهد شد و خون تو به موافقت خون او جاری گردد. حضرت ابراهیم گفت: قاتل چه کسی خواهد بود؟ جبرئیل گفت : آن کسی که اهل آسمان ها و زمین او را لعنت خواهند کرد.
ای ابن عباس، آیا این سرزمین را می شناسی؟ گفتم: نه. فرمود: اگر مثل من آن را می شناختی تا گریه نمی کردی از آن عبور نمی کردی. آن گاه چنان گریه کرد که اشکش بر سینه اش جاری شد و چنین مرثیه سرایی
می کرد و می گفت: آه آه! آل ابوسفیان را با من چه کار؟ آل حرب را با من چه کار؟ای ابا عبدالله شکیبا باش که پدرت از این مردم همان ببیند که تو ببینی باز آن حضرت مطالبی فرمود و گریه کرد.3
1.سوره مبارکه بقره،آیه 37
2. بحارلانوار، ج 44، ص 223 3.نفس المهموم، ترجمه آیت الله کمره ای، ص 72
یک عمر در عزای تو باران نوشته ایم
یک عمر در عزای تو باران نوشته ایم
اسم “هواللطیف” فراوان نوشته ایم
اسم هوااللطیف خدا را یکی یکی
دور و بر حسینیه هامان نوشته ایم
با دست خط گریه، عزای حسین را
یک عمر بر کتیبه ایمان نوشته ایم
مومن دلش عزای حسین است و والسلام
این را برای هرچه مسلمان نوشته ایم